نمایش تنهایی و انزوا

پوریا هنرمند

نگاهی به مجموعه شبگردی های من و جی تن

شب و شبگردی همیشه حسی از سکوت و تنهایی را به ارمغان می آورد، حسی سرشار از انزوا و دورافتادگی، دورافتادگی ازآنچه همیشه در شهر و زندگی شهری با آن روبرو هستیم، حسی که از ابتدای تاریخ هنربه دست مایه ایی برای خلق آثار هنری تبدیل شده است و امروزه با پیشرفت فناوری شاید به گونه ایی متفاوت با آن برخورد می شود. بسیاری از هنرمندان از جمله نقاشان و گراور سازان، در ابتدای پیدایش عکاسی و ثبت تصویر بر صفحه نقره، به مقابله با آن برخواستند، اما این ثبت تصویر بر صفحه نقره کم کم توانست رقبا را کنار زده و جایگاهی درخور بدست آورد. امروزه نیز پیشرفت های صنعتی و پیدایش دوربین های دیجیتال باعث قرار گرفتن عکاسان قدیمی در مقابل کسانی شده است که به استفاده از قابلیت های این نوع دوربین ها روی آورده اند.

درعکس های شهریار توکلی، با عنوان شبگردی های من و جی تن، از این قابلیت های نو استفاده شده است. عکاس برای ثبت تصاویر این مجموعه، از یک دوربین کامپکت کوچک (جی تن) که قابلیت های نسبتا بالایی دارد استفاده کرده است. مشخصه بارز تمامی این آثار، بهره گرفتن از حساسیت بالای دوربین و  پُردانه (grainy) شدن تصاویر است، که به گفته خود عکاس تعمدی بوده وخود نه تنها جزیی مهم و تعیین کننده در این عکس هاست، بلکه تبدیل به ویژگی شده است، که اگر آن را از عکس ها بگیریم با تصاویری بسیار متفاوت روبرو خواهیم شد.

علاوه بر مشخصات تکنیکی که از آنها یاد شد، آنچه در اکثر این تصاویر به چشم می خورد نمایش تنهایی و انزوا است، انزوایی که در تمامی مکان هایی که از آن عکاسی شده وجود دارد، اما درهر یک به گونه ایی متفاوت به این حس نگاه شده است. در کلان شهری چون تهران، این تنهایی درتقابل با فضای شهری قرار گرفته است. عکاس و سوژه انسانی که از او عکس گرفته شده است، در تنهایی خود شاهد و نظاره گر شهر بوده و قصد کناره گیری از این فضا را دارند. در یکی از تصاویر عکاس از فراز بلندی شاهد شهر است؛ در این عکس با تصویری سایه گونه و ضدنور روبرو هستیم، انسانی که بی هویت است و هر کسی می تواند جای او قرارگیرد، شخصیت فردی او اهمیتی ندارد بلکه این تنهایی اوست که نظر عکاس را جلب کرده است. در عکسی دیگر باز هم شاهد انسانی بی هویت هستیم، تصویری سایه گونه از کسی که شخصیت فردی از او گرفته شده و به نمادی از تنهایی تبدیل گشته است، انسان تنهایی که نظاره گر دنیای پر تلاطم بیرون است، گویی در حصاری شیشه ای است، آیا قصد پیوستن به آن فضا را دارد یا صرفاً نظاره گر است؟ در این تصاویر تنهایی درتقابل با آنچه که هرروز با آن برخورد می کنیم، قرارگرفته است. در اینجا شب مجالی به ما داده است تا لحظه ایی از بیرون به آنچه که خود جزیی از آن هستیم، بنگریم.

درتصویری دیگر، فضای داخلی کافه ای به نمایش درآمده است که جمعیتی درآن نشسته اند. در نگاه اول شاید این عکس همخوانی ای با دیگر عکس ها نداشته باشد، اما با کمی ریزبینی متوجه می شویم در این عکس، هدف نمایش تنهایی و انزوایی است که دیگرفردی نیست، بلکه به جمع رسیده و ما اکنون شاهد یک جمع تنهایم. باز هم همان تصاویر سایه گونه تکرار شده است، انسان هایی بی هویت که گویی هر کسی می تواند جای آنها را بگیرد. شاید اینجا شاهد همان نمایش تنهایی هستیم که زیرچراغ های نورانی مناظر قبل دیده ایم. انگار این شهر دوپوسته دارد؛ یکی روشن و پرجنب و جوش و دیگری تاریک و بی هویت فردی و جمعی. گویی عکاس قصد دارد نشان دهد که فرقی نمی کند به تنهایی تنها باشی یا بصورت جمعی درتنهایی به سر ببری.

در تصاویری که در مکان های دیگر و خارج از تهران گرفته شده، این تنهایی به گونه ایی وهم انگیز نمایش داده شده است. تنهایی که در جای جای عکس دیده می شود و فقط ما تنها و نظاره گر نیستیم، محیط هم جزیی از تنهایی است؛ گویی عکاس قصد موشکافی و پی بردن به لایه هایی از این انزوا را دارد. برخورد با انسان در این عکس ها متفاوت است، انسان به جزیی از تنهایی تبدیل گشته است و مخاطب را برای پیوستن به این فضا فرامی خواند؛ همراهی برای نفوذ به جاده ای که در انتهای آن چیزی پیدا نیست و حاصل می تواند حس سرگردانی و معلق بودن در تنهایی باشد. در عکسی دیگر، که در شهر رامسر گرفته شده، گرچه همان شبگردی و تنهایی شبانه به تصویر کشیده شده است، اما برخورد با این تنهایی از جنسی دیگر است. آنچه در این عکس می بینیم، شیشه اتومبیل و برف پاک کن آن است و چراغ های روشن اتومبیل که به سمت انتهای تصویر، جایی که چراغ برق کوچه خودنمایی می کند، نشانه رفته است. نمی دانم ماشینی که از درون آن عکس گرفته شده، لحظه ثبت این تصویر ثابت بوده است یا در حال حرکت، اما به هر حال تجربه متفاوتی از تنهایی و انزوا را به ما القا می کند. تنهایی که اگر مسیر را ادامه دهیم، همواره همراه ما است. دیگر نه خبری از چراغ ساختمان های دوردست است، نه خبری از نور چراغ خیابان ها، آنچه دیده می شود تنهایی است و نفوذ و یکی شدن با آن و ما دیگر نظاره گر نیستیم، بلکه خود به جزئی از این فضا تبدیل می شویم.

 درعکس های به نمایش درآمده، تصاویر دیگری نیز از درون قاب پنجره ماشین گرفته شده، که تجربه جدیدی است از دیدن. تجربه ای که با واسطه ای چند لایه درک می شود؛ قابی که پنجره ماشین برای عکاس ساخته، کادری که عکاس از این قاب ساخته شده انتخاب کرده است و درنهایت تصویری که ما می بینیم و برداشتی شخصی که مخاطبین ازدیدن این عکس ها دارند.

در تصاویری که از درون ماشین گرفته شده است، علاوه بر واسطه گری چند لایه، شاهد اتفاق دیگری نیز هستیم؛ عکاس در حال حرکت و پرسه زدن در کوچه های خلوت است، در هر گوشه ی این کوچه ها چیزی نظرش را جلب کرده، شاید ترمزی کرده و عکسی ازآن گرفته است، اما همچنان ازپشت شیشه و درون ماشین. فضایی که در پشت شیشه بوجودآمده است شاید متفاوت باشد با آنچه که خارج از ماشین وجود دارد، شاید این نوع برخورد را باید نوعی تجربه گری و کندوکاو عکاسانه دانست که می تواند حاصل همان رشد فناوری و پیشرفت صنایع بشری باشد.

با پیشرفت هایی که درسال های اخیر در زمینه تجهیزات عکاسی و دوربین های دیجیتال کوچک صورت گرفته است، نیازمند نگرشی جدید به عکاسی هستیم، نگرشی که به واسطه ی آن سرعت و گذر از کنار سوژه و ثبت آن از درون اتومبیل در حال حرکت را می توان نوعی جدید از نگاه عکاسانه دانست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *