این نوشته متنِ پیادهشدهیِ گفتوگویِ دوستانهیِ ضبطشدهای است با حسین رجبی و رضا شجاعی.(هر سه از دانشجویان عکاسی دانشکده هنرهای زیبا)
بیژن برازش
بیژن برازش: رضا من کموبیش عکسهایِ حسین را دیدهام؛ ولی خوب تو بیشتر از من درجریانِ این نوع عکاسی و بطورِ خاص عکسهایِ حسین هستی. میخواهم که تو صحبت را شروع کنی.
رضا شجاعی: مواجهه با دنیایِ واقعی و عینی و معنا کردنِ آن بهصورتی هوشمندانه و یگانه تمِ اصلیِ عکسهایِ تو را تشکیل میدهد. یعنی مناظر و همان چشماندازهایی که تلاش میکنند امرِ واقعی و و عادی را نشان دهند، نه تصویری اسطورهای، شخصی و دروغین. از طرفِ دیگر بر ویژگیهایِ فرمال و بصریِ عکس تاکید داری؛ که با ظرافتی خاص و بدونِ آنکه شکلِ غالبی پیدا کنند وارد عکسهایت میکنی. آیا این برداشتِ درستی از عکسهایِ توست؟
حسین رجبی: در فرآیندِ ساختنِ عکسها به جنبههایی که اسم بردی توجهِ بسیار میکنم. و تلاشم بیشتر برایِ ساختنِ تصویری است که در کلیتِ خود خوانده شود؛ تصویری که در ساختمانِ آن هیچ عنصر، عامل یا چیزی که بتوان همان عنصرِ اسطورهای، شخصی و دروغین که تو گفتی نامیدش یافت نمیشود؛ بلکه عناصرِ دنیایِ واقعی و عینیای که مقابلِ دوربین به تصویر بدل میشوند همه در یک همارزی تصویر را میسازند.
بیژن: در این عکسها میشود ردِپایی از عکاسیِ دههیِ 70 در امریکا دید. عکاسهایی مثلِ رابرت ادمز، لوییس بالتز، هیلا و برند بخر، استفان شُر و دیگران.همان عکاسهای حاضر در نمایشگاهِ New Topography (موضعنگاریِ جدید)؛ که نگرشِ مسلطِ عکاسیِ دههیِ 70 را شکل میدهند. نگاهی واقعبینانه به امریکا. نشانههایی از تخریب و زوالِ زمین؛ و بعضا با نگاهی اخلاقی به این موضوع. من دو سوال از تو دارم، که آیا تاثیری از این عکاسها گرفتهای و دوم آیا نگاهِ اخلاقیِ آنها به طبیعت مدِنظرِ تو هم بوده است؟
حسین: مطمئنا تاثیر گرفتهام. اما از همان ابتدا نگاهِ اخلاقیِ این عکاسان مدِنظرم نبود؛ بیشتر از همه واقعنگری و بیطرفی و تصویری عقیم در عکسهایِ این عکاسان برایم اهمیت داشته و کنشِ عکاسانهیِ آنها؛ استفادهای که از مدیایِ عکاسی میکردهاند؛ همینطور پیوند و درگیریِ آنها با آثارِ هنرمندانِ مدرن و هنرِ مفهومیِ دههیِ60 و 70 برایم از اهمیتِ ویژهای برخوردار بود. مثلا تاثیری که لوییس بالتز از آثارِ نقاشیِ چارلز شیلر گرفته است و یا برداشتی که جان اسکات از پمپبنزینهایِ اِد روشا هنرمندِ پاپآرتیست و مفهومگرا داشته است. و هیلا و برند بخر که اهمیتِ بسیاری در هنرِ معاصر و Land Art (لندآرت) و Deadpan (عکاسیِ سرد) داشتهاند. این تصاویر فقط یکسری تصاویرِ دلسوزانه نیستند و نباید اینطور تلقی شوند، اینها نمودارها و گزارشی از جهان هستند.
رضا: همانطور که واکر اونز میگوید تصاویر هم میتوانند بیطرفانه و هم میتوانند یک اظهارِ تندِ سیاسی و هم یک گزارشِ بصری و زیباییشناسانه باشند و به شکلی به این بحث خاتمه میدهد.
بیژن: در عکسهایِ تو میتوان دید که چگونه یک امرِ عادی و معمولی دارایِ بیانی زیباییشناسانه میشود. یک زیباییشناسیِ سرد و خالی از احساس؛ که بسیار سنجیده است.
حسین: نوعی عکاسیِ عاری از احساسات، خنثی و گزارشدهنده از جهان تمِ اصلیِ زیباییشناسیِ سرد تلقی میشود. این زیباییشناسی از دههیِ 1990 رایج میشود؛ و وامدارِ عکاسیِ آلمان و بهویژه مکتبِ دوسلدورف است؛ و شاید به این دلیل که خیلی از هنرمندانِ این شیوه عکاسانِ آلمانی هستند. من تاثیرِ زیادی از این هنرمندان و بهویژه مکتبِ دوسلدورف گرفتهام؛ مثلا رهایی از قیودِ مسایلِ شغلی و حرفهای که در مدرسهیِ دوسلدورف به دانشجویان آموزش داده میشود و جایگزینیِ موضوعاتِ تازه بهجایِ آنها؛ بهشکلی، تجربه در مقابلِ امورِ حرفهای و دغدغههایِ بیانهایِ هنری. من به دنبالِ روشی برایِ دیدن بودم؛ به دور از مبالغهآمیز بودن، احساسات و شخصیبودن. نگاهی که نه انتقادی، بلکه دیداری و بصری باشد. میتوانم بگویم در این رابطه تحتِ تاثیرِ حاضرآمادههایِ دوشان و مواردِ دیگر در تاریخِ هنر مثلِ هنرِ مفهومی و لندآرت هم بودهام.
بیژن: درسته؛ و به شکلی میشود تمامِ این تاثیرات را در عکسهایِ تو دید. اما در عینِحال نمیشود بهطورِ واضح آنها را به هرکدام از این اشکال متصل کرد.
رضا: در عکسهایِ شبِ تو ما با سطوحِ درخشانی از دستسازهایِ انسانی مواجهیم که در زیرِ نورهایی که تفکیکِ آنها با چشمِ انسان غیرِقابلِ تشخیص هستند خودنمایی میکنند؛ و در واقع زمین و بناها هردو عموما بیمزه و بیروح و شلختهاند؛ ناظری که در این عکسها به گزارش میپردازد ناظری غیرِ انسانی است.
حسین: همارزیای که پیشتر به آن اشاره کردم میتوانم بگویم در عکسهایِ شبام میانِ عناصرِ سازندهیِ تصویر از بین میبرم و در بسیاری، عنصر یا چیزی خاص مرکزیت پیدا میکند، اما بیربطی و شلختهگیِ غالبِ تصویر آنچیز را به عنصری ناشناس بدل میکند. ناشناسی که با تمامِ مرکزیتیافتهگیاش، برایِ این ناظر بیاهمیت به نظر میرسد، گویا ناظری غیرِ انسانی در جستوجویِ چیزی شناس و آشناست.
بیژن: آره و گویا هرچهقدر جلوتر میروی گویا بیشتر با ناآشناها روبرو میشوی و نیازِ بیشتری به یافتنِ یک آشنا حس میکنی و خوب پیدا هم نمیکنی. فرآیندی که صرفا میتوانم تحتِ عنوانِ فعلِ دیدن توضیحش بدهم. مسیری که به نظر میرسد عکاسیِ خودت هم هر روز هرچهبیشتر در آن مسیر پیش میرود.
رضا: حل شدنِ زمین با تغییراتی که انسان بانیِ آنها بوده است. اما تبدیل شدنِ آنها به مکانی غیرِ زمینی و غیرِانسانی چیزی است که در عکسهایِ آخرِ تو میشود دید. با اینکه تصاویر برداشتهایی عینی و خنثی هستند ما شاهدِ مکانی هستیم که داستانِ خودش را نقل میکند، نه داستانِ عکاس را. تصاویری با رویکردی عینی و خونسردانه با جذابیتها و تازهگیهایِ نوین به همراهِ تکنیک و موضوعی تازه.
حسین: امکاناتی که ابزار در اختیارِ عکاس میگذارند سهم بزرگی در تصویرِ نهایی و ماهیتِ عکساش دارند.
بیژن: عکسهایِ اخیرِ تو برایِ من مصداقهایی از صحنههایِ نمایشیاند که خود بازیگرِ خودشانند. چرا که به نظرِ من در یک منظره ما مدام به دنبالِ یافتنِ روابطی هستیم که عناصرِ کلیدیِ سازندهاش با هم برقرار میکنند، در چنین فرآیندی گو بازیگر یا بازیگرانی واردِ صحنهیِ نمایش شوند و داستان را برایمان نقل کنند، عناصری چند در منظره نیز آن را برایمان معنامند میکنند. اما اینجا خبری از بازیگر نیست و منظره دستآویزی به من عرضه نمیکند. تصویر و عناصرش باید از نو خوانده شوند. این همه گفتم تا همان یک جملهیِ رضا را برسانم عکسی که داستانِ خودش را نقل میکند و نه داستانِ عکاس را.
بیژن: به عنوانِ آخرین سوال این نکته برایِ من بسیار جالب و جذاب است که روند عکاسهایی مثلِ تو و رضا و چندی دیگر بر خلافِ عکاسیِ رایج در ایران است. بهتر است اینطور بگویم در حالی که اینگونه آثار یکی از اشکالِ غالب در عکاسی جهاناند و جایگاهِشان بر دیوارِ موزهها و گالریهاست فکر میکنم که عکسهایِ شما با تمامِ سنجیده بودن و تیزهوشانهگیای که دارند کمتر ارائه شدهاند. واقعا چرا.
حسین: شاید خیلی کوتاه و راحت اینطور بتوانم بگویم در فضای مفهومزده و سیاستزدهیِ عکاسیِ ایران که چه هنرمندها و چه مدیرهایِ هنری و گالریگردانها به فکرِ عرضهیِ آثاریاند توریستپسند بهتر است که کلا این فضا را فراموش کرد و به مسایل، فضاها و مخاطبانِ جدیتر فکر کرد.
رضا: متاسفانه تا حدِ بسیار زیادی اینگونه است و باید به مخاطبانِ جدیتری فکر کرد.