پایان نامه عکاسی کارشناسی ارشد
عنوان رساله نظری: عکس به مثابهی ترجمهای تصویری از متن، حسامالدین رضائی؛ استاد راهنمای نظری: محمد خدادادی مترجمزاده
دانشکده هنرهای تجسمی، دانشگاه هنر،بهمنماه 1390
چکیده
این نوشتار مطالعهای در باب یکی از کارکردهای عکاسی است، کارکردی که عکس را میتواند در جایگاه متن قرار دهد و به گونهای عکس همان رسالت ادبیات را در جایگاه نوعی ترجمه ایفا کند. در این راستا جایگاه زبان و پس از آن ترجمه، و در نهایت ترجمهی تصویری بررسی شده است و برای هر کدام نمونههای در تاریخ یافت شده است. در جمع آوری و استخراج مطالب از روشهای کتابخانهای استفاده شده است.
عکس به مثابهی ترجمهای تصویری از متن با نمونههایی در تاریخ عکاسی بررسی شده است، و در نهایت آثار عکاسی سه عکاس (اَبلاردو مورل، شادی قدیریان، اسماعیل عباسی) که به نوعی ترجمهای تصویری را انجام دادهاند بررسی شده است و نمونههایی از ایشان آورده شده است.
از آن جایی که امروزه نسبت به قرن گذشته، ادبیات اندکی با زندگی مردم فاصله گرفته و رسانههای جدیدی مانند تلویزیون، سینما، بازیهای کامپیوتری اندکی از جای آن را گرفتهاند، عکس میتواند به عنوان نوعی ترجمه از ادبیات به حساب بیاید، اما ابتدا باید معنای عامتری از ترجمه را در نظر گرفت و پس از آن این را در نظر گرفت که چنین چیزی روی لبهی تیغ راه رفتن است. و هر کسی جرئت چنین کاری را ندارد، در واقع میشود نتیجهای بسیار خوب یا برعکس بسیار بدی را به دست آورد. دقیقاً مانند ترجمهی بین زبانی از آثار بزرگ ادبی که هر کس نمیتواند از عهدهی آنها به خوبی برآید.
کلمات کلیدی: ترجمهی تصویری، زبان، ادبیات، عکس ادبی
عنوان پروژه عملی: افسانهی ماهان، حسامالدین رضائی؛ استاد راهنمای عملی: محمد خدادادی مترجمزاده
دانشکده هنرهای تجسمی، دانشگاه هنر،بهمنماه 1390
گزارش کار عملی
از آنجایی که بخش نظری پایاننامه راجع به عکس، ادبیات و ترجمهی تصویری از متن است، سعی بر این بوده که موضوع بخش عملی نیز چنین باشد، به این منظور در ابتدا به دنبال یافتن داستان مناسبی برای عکاسی بودم. از میان داستانها و متون مختلف باید متنی را انتخاب میکردم که نخست قابلیت ترجمه شدن به عکس خوب را داشته باشد و دوم اینکه برای خودم نیز جذاب باشد.
به پیشنهاد یکی از دوستان، نگاهی به ادبیات کلاسیک ایران انداختم، و به طور خاص هفت پیکر نظامی را بررسی کردم. از آنجایی که بخش مهمی از هنر ایران به ادبیات و به خصوص ادبیات کلاسیک تعلق دارد و با توجه به اینکه خود من شیفتهی ادبیات هستم. در نهایت تصمیم بر این شد که یکی از داستانهای هفت پیکر را با عکس روایت کنم.
ادبیات کلاسیک ایران مملو از اسطوره و قهرمان است و روایتهای آنها همیشه با ایماژی درخور ستایش همراه بوده است. از قرون گذشته تا کنون نگارگران ایماژهای موجود در ادبیات را به تصویر کشیدهاند. این حرکت از نگارگری ایرانی در قرون گذشته به گرافیک و تصویرگری عصر حاضر رسیده است. و همانطور که در بخش تئوری توضیح داده شد، عکس نیز در نوع خود میتواند سهمی در تصویری کردن ادبیات داشته باشد.
پس مطالعهی هفت پیکر نظامی، افسانهی گنبد فیروزهای (پنجم) برای این امر انتخاب شد، اما روایت کردن این ماجرا به همان صورت کلاسیک که در شعر نظامی آمده، نه تنها برایم جذاب نبود، بلکه احساس میکردم که در نهایت کار چندان شایستهای حاصل نخواهد شد، پس به دنبال یافتن راهی برای نشان دادن درونمایهی داستان بودم.
هفت پیکر داستان زندگی بهرام گور است و عمدهی ماجرا که نام مجموعه هم از آن گرفته شده است، به داستانهای هفت نو عروس بهرام اشاره دارد. هفت دختر که طبق گفتهی نظامی بهرام آنها را آنچنان که در طالعاش بود از هفت اقلیم ستانده بود. پس از آن بهرام دستور داد که برای هر عروس قصری جدا با گنبدی به رنگی متمایز بسازند. پس از آن بهرام تصمیم میگیرد هر شب از هفته را در قصر یکی از ایشان به صبح برساند. و همسران نیز برای دلربایی بیشتر شبها برای بهرام قصه میگویند.
روز چهارشنبه نوبت آذریون دختر شاه مغرب و عروس ساکن در گنبد فیروزهای است. شب هنگام داستان خویش را روایت میکند. داستان ماهان، مردی زیبا رو که در مصر زندگی میکرده است.
در تمامی افسانههای هفت پیکر، برجستهترین قسمت ماجرا، به یافتن همسر و همبستر اختصاص دارد و ماجرا حول این محور میگردد، یا اینکه اشارهای به این موضوع میشود یا به گونهای مانند تمامی داستانهای کلاسیک بخشی از آن مربوط به یافتن همسر است. چنانچه افسانهها نیز از زبان همسران روایت میشود. در تمام افسانهها زیبارویان حضور دارند. برای نمونه، در حوادثی که برای ماهان اتفاق میافتد، دختران زیبا رو نقشی دارند.
در تمامی افسانههای هفت پیکر، عشق در لحظه ستایش شده است، برای قهرمان داستان یافتن زنی زیبارو و تمایلِ بیدرنگ برای وارد شدن به خوابگاه او چیز غیرقابل انتظاری نیست. برای نمونه قهرمان افسانهی اول، سراسر به دنبال یافتن همبستر است، و هر شب نیز با شخص متفاوتی همبستر میشود.
و اما افسانهی گنبد فیروزه (داستانِ ماهان)
شرح ماجرای ماهان:
ماهان فردی زیباست. به واسطهی این زیباییاش همهجا خواستار دارد. با خوردن شراب در یکی از مهمانیها اولین توهم به وجود میآید. او به دنبال مردی که میپندارد دوستش است وارد بیابان میشود، مستی و شب باعث میشود به آن شخص اعتماد کند. اما آن فرد غیب میشود و ماهان در بیابان تنها میماند. ماهان چند شب را در بیابان سپری میکند و هر شب توهمی جدید به سراغ او میآید، یک بار با غول بیابان مواجه میشود، دگر بار خود را سوار بر اژدهایی مییابد، دفعه بعد دخترانی زیبا میبیند و هنگامی که با ایشان میآمیزد متوجه میشود که با عفریتها همراه شده است.
مشکل اصلی ماهان توهم و شب است و اینکه به واسطهی زیبارو بودنش مغرور است. او در تمام این مدت، با اینکه هر بار جان سالم بدر میبرد هیچ گاه یاد خدا نمیافتد و نمیداند چگونه نجات مییابد. در نهایت ماهان متوجه اشتباه خود میشود، استغفار میکند، توبه میکند و به خداوند پناه میبرد. این بار بر خلاف هر بار در روشنایی روز مردی با لباس سبز نزد او میآید. او خضر نبی ست و ماهان را به خانهاش میبرد.
البته تمامی افسانهها برای خود درونمایههای جداگانهای نیز دارند. در مورد افسانهی ماهان باید گفت، اساس کار توهم است، توهم با شب و تاریکی میآید، شب دروغ و فریبنده است، اما روز راست و حقیقت است. داستان ماهان، به عنوان یک داستان عرفانی مشخصههای خاص و رمز گونهی خود را دارد که استخراج آنها کمک شایانی در بخش عملی پایاننامه بود. مایکل بَری در زمینهی عرفانی بودن این داستان میگوید: « حماسهی عرفانی خود را به تمامی در داستان ماهان نمایان میسازد که همچون روحی سرگردان، در مصر، نماد این جهان خاکی، سقوط میکند. ضرب آهنگ و همچنین تصویر پردازی مربوط به دربهدری وحشتناک قهرمان در بیابان غربی، کشور تیرگیها و دیوان، درست همانند ضرب آهنگ و تصویرپردازی عرفانی ابوعلی سینا و سهروردی، عرفان موسوم به اشراق است.»[1]
رنگ در هفت پیکر نقش بسیار برجستهای دارد، به خصوص در افسانههای هفتگانه، همانطور که پیشتر گفته شد، هر گنبدی به رنگی خاص است، در مورد رنگ فیروزهای که فرهنگ معین چنین آن را تعریف میکند: «یکی از انواع رنگ آبی، و آن آبی روشن است که با کمی سبز مخلوط شده باشد.» بری میگوید: «در مورد رنگ آبی که در این افسانه همهجا آمده، هیچ رازی وجود ندارد: آبی رنگ سوگواری است. درویشها در سوگ سقوط جانشان از دنیای روشناییها، خرقهی آبی برتن میکردند.[2]»
بیابان یکی از مشخصههای برجستهی این سفر سیر و سلوکی است، سالک یا همان ماهان در بیابان که نمادی از دنیای مادی است سرگردان میشود. سرگردانی در دنیا، به دنبال راه بودن و دشواری از مشخصههای سفر سالک است.
پس از استخراج تِمها و مشخصهها به دنبال یافتن راهی برای آنها در دنیای امروز و در شهر تهران امروز بودم، شبِ تهران هرچند هم که توهمزا باشد، چندان تاریک نیست. از ماجرای شب و روز در عصر حاضر خارج شدم و به دنبال شبی مصنوعی در تهران رفتم، تاریکیای که فریبنده و توهمزا باشد، جایی اسرارآمیز، فضایی که توهم را برای دیگران نیز ممکن کند. در نهایت مترو را انتخاب کردم. یعنی یکی از فضاهای مدرن تهران امروز. مترو از دو بخش عمومی و خصوصی تشکیل شده، بخش عمومی ــ ایستگاههای متروــ روشن و زیباست و همه به راحتی میتوانند در آن عبور و مرور کنند، بخش خصوصی ـ تونلهای متروــ محدودهای ست که همه افراد وارد آن میشوند اما به واسطهی سوار شدن بر قطار، و تنها منظرهای که برایشان قابل دید است، فضاهای تاریک و توهمزای تونل مترو است، تونلهای مترو به واسطهي محدودیتی که افراد عادی جامعه برای تردد در آنها دارند، اسرارآمیز است. و نکتهی دیگر مترو، سفر است، گرچه سفر درون شهری است اما به هر حال نوعی جابجایی صورت میگیرد که میتواند بخشی از حس سفر ماهان را در خود داشته باشد. خود من بارها هنگامی که سوار بر قطار بوده یا در ایستگاهها نشسته بودم دلم میخواسته وارد تونل شوم و در آن قدم بزنم.
به دلیل محدودیتهای که وجود دارد عکاسی از ایستگاههای مترو کار چندان سادهای نیست، و سختتر از آن عکاسی از تونلهای مترو است، قصد ندارم سختیها و مشکلات پیش آمده را شرح دهد. با همهی سختیها پس از ترسیم کردن چهارچوبهای اولیهی کار، در چند مرحله و به یاری دوستانِ خوبم حدود 1200 عکس از فضاهای مترو (چندین ایستگاه و چندین تونل) گرفته شد. که پس از هر مرحله عکسها بازنگری میشد و بررسی میشد که نیازمند چه فضاها و موقعیتهای هستیم و اینکه در واقع با توجه به چهارچوب کلی ماجرا کدام فضاها غایب هستند.
مرحلهی بعد، بازنگری کلی عکسها و ترسیم استوری بورد بود. (تصویر19) با توجه به داستان چندین استوری بورد رسم شد، که با مشورت دوستان به شکل نهایی دست یافتیم. ارائهی سه لتهای بودن عکسها به چند دلیل است، یکی از آنها این است که چند لتهای بودن مراحل سلوک را پیوستهتر و با هم نشان میدهد، و دیگر اینکه سه لتهای بودن، تصویری از پنجرهی قطار و به طبع سفر را نشان میدهد. پس از نهایی شدن باید بخش دیگر داستان را عکاسی میکردیم، یعنی عکاسی از مدلها. این عکاسی هم در چند مرحله و در فضاهای مختلف با افراد مختلف انجام شد و عکسهای نهایی به دست آمد.
مرحلهی بعد، مونتاژ عکسها در کامپیوتر به وسیلهی نرمافزار فتوشاپ بود. این بخش بدون همکاری دوست عزیزم مجتبی رزاقی امکان پذیر نبود. عکسها با مونتاژ نرمافزاری تشکیل شدند. که در تصویر بخشی از ماجرا را میبینید. (تصویر 18) سعی شده در عکسها مشخصهها و تِم ماجرا حضور داشته باشند. برای مثال فضای آبی رنگ یکی از تونلها برای ایجاد حس آبی مورد نظر در داستان اصلی بوده، یا دویدن ماهان در تونل، سرگردانی او را میرساند، سایههای روی تونل، برخورد با دختران زیبا و رد شدن آنها را میرساند، همینطور حضور قطار، بخشی از حس سفر است، و باقی چیزها که ترجیح میدهم آنها را به مخاطب واگذار کنم.
[1] – بری، 278
[2] – بری، 278