نقدی بر سه مجموعه مهران مهاجر

فرشته دیانت
کارشناس ارشد عکاسی از دانشکده هنرهای زیبا

 

شاید نوشتن درباره مهران مهاجر کسی که به واسطه علاقه به عکاسی و آموختن زبان شناسی، غالبا عکس هایش دربازی تصویر و زبان در جدالند کار چندان آسانی نباشد؛ خصوصا اگر بخواهیم از نشانه های آشکار و پنهان سیاسی و اجتماعی آثارش چشم پوشی کنیم.

اماازآنجا که در هر سه مجموعه تلویزیون، اتاق قرمز و لپ تاپ از رسانه های متفاوت برای نمایش عکس استفاده شده است، تمرکز اصلی را بر این سه مجموعه قرار می دهیم.از طرفی وجه اصلی اشتراک این سه مجموعه نمایش تصاویر به ثبت رسیده از دوربین و درنهایت به نمایش درآمدن آنها در رسانه ای تصویری توسط دوربین دیگری است.

در جهانی که ذهن مارا در داخل و خارج از منزل با رسانه های متفاوت از جمله مجلات، بیلبوردها و سینما احاطه کرده اند، تلویزیون نیز از جمله رسانه هایی است که نقش هر حکومت را در شکل گیری سطح فکری و فرهنگی جامعه مشخص می سازد. برنامه هایی که آشکار و پنهان نمایشی از سطح فرهنگی ، مذهبی، اقتصادی و فکری هر جامعه است.

در مجموعه تلویزیون ما با بازی تصاویری که از ترکیب و چیدمان دو یا چند عکس و نوشته که در برخی نوشته لت مرکزی و در برخی دیگر دو لت کناری را پرکرده رو به رو هستیم.

 

 

اما شاید آنچه بیش از هر چیز، تصاویر این مجموعه را برایمان غریب جلوه می دهد، اعوجاج تصاویری است که خود صفحه تلویزیون ایجاد کرده است و بدین طریق با تغییر شکل تصاویری که همه ما شاهد آن بوده ایم، رویکردی جدید به مفهوم برنامه هایی که از تلویزیون پخش می شوند دارد. از آنجا که این اعوجاج و ناهمگونی با تصاویر غم انگیز و شاید می توان گفت رسمی و گاه مذهبی تداخل پیدا کرده است، لذا بر جنبه تلخ طنز تاکیدی خاص دارد.در گوشه تصاویر تلویزیون آرم شبکه های مختلف به چشم می خورد(شبکه یک شبکه سراسری، شبکه سه شبکه جوان، شبکه پنج شبکه تهران)، اما از لحاظ تصویری و برنامه بین این چند شبکه تفاوت خاصی احساس نمی شود. از طرفی دیگر علی رغم رنگی بودن تصاویر تلویزیون،در تصاویر و برنامه ها رنگ خاصی به چشم نمی خوردو ما بیشتر با بیرق- -های عزاداری،نماز جمعه و اگر هم شاهد تصاویر یا برنامه های دیگری ( مثل مصاحبه ها) هستیم، با حذف چشم ها یا صورت، با لباس های تیره ای که بیش از هر چیز در تصاویر خودنمایی می کنند مواجه هستیم. این مجموعه به صورت آشکار وپنهان انتقادی به تصاویر کلیشه ای و برنامه هایی است که بیش از هر چیز تاثیر ونقش حکومت را درشکل گیری و سازماندهی هر رسانه روشن می کند.

شاید بتوان عکس های این مجموعه را یادآور سخن آدورنو و نوشته او در باب صفت فرهنگ سازی دانست. صنعتی که با رواج یک نوع آزادی، آن را بی اعتبار و بی معنی ساخته و نقش هر حکومت را در رسانه به عنوان عاملی در فریب توده معرفی کرد. آدورنو عقلانیت تکنیکی را همان عقلانیت سلطه نامید ونقش اقتصاد را در کارکرد آن بی فایده ندانست.

او همچنین پخش برنامه هایی یکسان را در همانندسازی و یکسان سازی موثر می دانست تا بدین طریق آنچه را که می بینی و می شنوی به عنوان یگانه حقیقت قبول کرده و راه گریزی از آن نداشته باشی!

اما آنچه بیش از هرچیز دیگر در این مجموعه به چشم می خورد، نمایش کلیت صنعت فرهنگ سازی است که عبارت است از تکرار. اما این بار این تداخل و تکرار مراسم ونشانه های عزاداری، با اعوجاج تصاویر، به طنزی تلخ می انجامد. این عکس های نهایی معوج، آنتی تزی است در مقابل تصاویر هر روزه ای که با آنها مواجه هستیم. شاید به این دلیل که یک مرحله از آن دورشده و دیگر با جنبه سرگرمی آنها روبه رو نیستیم و حال با یک پله عقب تر گذاشتن پا و قاب شدن صفحه تلویزیون با تصاویری مواجه ایم که پنهان و آشکار به برملایی نظام تصویریمان می پردازد.

اما در مجموعه دوم، اتاق قرمز جهانی است که من هرگز آن را به چشم ندیده ام، بخشی که همیشه برایم سوال برانگیز بود که وقتی دکمه شاتر را فشار می دهیم، چه اتفاقی درون این جعبه جادویی می افتد؟

 

لحظه ای که هنگام عکاسی ذهن خود را با موضوع پیش رو منطبق کرده و تصویر نهایی را درخیال پرورش می دادم.زمانی که تا به ثبت برسد، برایم فاصله ای چندین ساله داشت. زمانیکه میان آن ذهن و خیالم به اوج پرواز می کردند و حالا این اوج زمان بر، برایم به نمایش درآمده و مرا همزمان در تلاقی دنیای درونی و بیرونی تصوراتم قرار می دهد.

مجموعه عکسهایی که هر یک با در دل داشتن تصویری دیگر، ذهن و چشم را به وحدتی مشترک می رسانند، اینک ما همزمان با کنجکاوی عکاس، شاهد تصویر بیرونی و فرآیند درونی دوربین از پشت پرده ای قرمز بوده و با علاقه تمام به وحدت این دو در عکس نهایی می نگریم.

عکس های این مجموعه، مارا برای سرک کشیدن به لحظه پنهانی اتاقی که همیشه با اشتیاق پشت در آن منتظر و سرگردان بوده ایم، دعوت می کنند.

در تصاویر این اتاق قرمز غیر از یکی دو عکس با تک عکس های درون دوربین روبه رو هستیم که هر یک دردوره زمانی خاص و توسط عکاسان مختلف گرفته شده اند. عکس هایی که برخی از آنها، تصاویر برجسته تاریخ عکاسی هستند از غرب تا شرق ( عکس هایی از ریشتر، اودون، گاوین، گدین، میتیارد، استیگلیتز تا عکسهای بازیگران و هنرپیشه های قدیم سینمای ایران که چهره های آشنای دیروز بوده و با کنار هم قرار گرفتنشان گویی نمایش دیگری را در صحنه این عکس ها رقم زده اند. البته روی صحنه ای که درابتدای ظهورش هیچ کس بر جنبه هنری او بها نمی دادو تاریخ هنر نیز برای در برگرفتنش مبارزه می کرد. صفحه ای که به تدریج با کاربرد وسیع وانکار نکردنی اش، تاریخ، تاریخ هنر وزمان را درخود غرق ساخت. این عکس ها که هر کدام احساس متفاوتی را برایمان ایجاد می کنند ما را به یاد عکاس هایشان، دوره تاریخی خاص، آیین و فرهنگ ویژه  شان می اندازند. به طوری که برخی مواقع فراموش می کنیم اینها در فضای داخلی دوربین به نمایش درآمده اند و گویا تابلوهایی هستند که برای زیبایی و تزیین درون این اتاق قرمز نصب شده اند. اتاق قرمزی که هر چند درون آن را ندیده بودیم ولی روحمان سالهاست که روی تخت آن به خواب رفته و ذهنمان از پشت پنجره آن تماشاگر دنیای بیرونی بوده است.

اتاقی که به شخص، فرهنگ و دوره خاصی تعلق ندارد.متعلق به همه ملت ها و همه زمانهاست. اتاقی که روزی با تولدش امید ثبت واقعیت را طولانی کرد و مارا در تثبیت لحظه لحظه آنچه پیش رویمان بود، یا آنچه برایمان جذاب بود، یاری کرد.و حالا با تصاویری که روزی خود به ثبت رسانده  در عکس دیگری جای گرفته است. این اتاق که نسل ها، فرهنگ ها و زمانهای مختلف درآن زیستند، هم اکنون به عنوان یک وسیله یا شی در زمان ثبت شده است!

اما می توان عکس های این مجموعه را به چهاردسته تقسیم کرد: دسته اول، عکسهایی که ابتدا از پرده ای قرمز، بدون هیچ تصویر یا  نشانه ای از دوربین گرفته شده اند و می توان آنها را بهترین شروع یا مقدمه برای معرفی این اتاق دانست.

در عکسهای دسته دوم، ما با فضای داخلی دوربین و تصاویر درون آن مواجه هستیم. البته تصاویری که موضوع  آنها را انسان تشکیل می دهد، به طوری که گویا در برخی تصاویر، ما هم همراه عکاس از پشت منظره یاب دوربین به موضوع نگاه می کنیم و در برخی شاید ما مورد دید و توجه افراد درون عکس هستیم! ( شاید در این میان تنها عکس هایی که درآنها حضور کامل انسان دیده نمی شود، چند تصویر لبی است که به تعداد زیادی در عکس های اول و آخر مجموعه تکرار شده اند، لبهایی که حس درونشان کاملا با عکسهای دیگر این مجموعه متفاوت است و تنها به خاطر رنگ قرمزشان با فضای داخلی دوربین و تصاویر مجموعه هماهنگی برقرار کرده اند.) درعکس های دسته سوم که کم کم فضای داخلی و خارج دوربین با هم به نمایش درآمده اند. ( همچنین در عکس های این مجموعه تصاویری از ایران قدیم، یادآور دوره قاجار، با لباسها و ظاهر خاص آن دوره به چشم می خورد، عکس هایی که در نگاه اول تاریخ سرزمین کهن مان را به یادمان آورده و مارا به تامل به قدمت آن وا می دارند.) وعکس های دسته چهارم که دوربین کاملا از بیرون عکاسی شده، البته با نورخنثی، بر روی زمین  خاکستری که قرمزی این اتاق را برایمان بیشتر جلوه می دهد و واقعیت و هویت خارجی اش را برایمان آشکار می کند.

اما گذر از پله سوم به چهارم یا عکس های دسته سوم به چهارم با جهش بیشتری نسبت به عکس های قبل صورت گرفته و ناگهان بیننده را در حال و هوای تصاویر درون دوربین و بیرون آن در برزخ سرگردانی رها می کنند. این عکس ها که در تقابل دید انتزاعی و مفهومی عکس های قبل از خود قرار می گیرند با حضور پی در پی و نامعین لبها که در چند تصویر ابتدایی نیز به چشم می خورد به سردرگمی بیننده ای که از تونل هزار چم این اتاق تاریک یا قرمز بیرون آمده است دامن می زند. دوربینی که با خواباندن آن روی زمین، ناگهان در تقابل دنیای والا و پنهانش در عکس های قبل قرار می گیرد.

اما در این مجموعه ما با تاریخ مواجه هستیم. اما این بار اصلی ترین موضوع، وسیله ای است که همیشه تاریخ و زمان را برایمان  در ساحل نگه داشته و با دردل داشتن تصویری دیگر در خود، به نمایش درآمده است. البته با رنگی که از دید عکاس مناسب ترین است، برای بیان احساس درونی هنگام ثبت تصویر. قرمزی ای که تیره بودن اطراف آن به شدت به خودنمایی اش کمک بیشتری کرده و تصویر سیاه وسفید درون آن را درخشان تر می کند. و در برخی عکس ها ترکیب آن با نور آفتاب، هیجان و شور بیشتری به تصویر می بخشد. شوری که به دیده عکاس شور ستایش “کنش عکاسی” است.

در این مجموعه به اتاقی قدم می گذاریم که مدتهاست آن را می شناسیم. اتاقی که زمان وامدار اوست و ذهن و خیال و باورمان با  همکاری اش به خواسته هایشان می رسند و در رابطه ای دیالکتیکی ما را با تصویر نهایی شگفت زده می کنند. اتاقی که چشم و روحمان را به گزینش و انتخاب عادت داد و ارکان اصلی وجودمان ( ذهن، چشم، خیال) و باورمان را تسخیر کرد.

اما در این مجموعه ی آخر هم مثل مجموعه اتاق قرمز با اتاقی روبه رو هستیم که از آن برای نمایش عکس استفاده شده است. با این تفاوت که این بار نه اتاق حاضر قدمت اتاق مجموعه گذاشته را دارد و نه عکس های درون آن، بلکه این عکسهای به نمایش درآمده بر صفحه لپ تاپ عکس های سر دستی خود عکاس است. اما شاید به طور کل عکس های این مجموعه را به دو بخش تقسیم کرد: بخشی که با تیره بودن فضای اطراف لپ تاپ مخاطب را یکسره به عکس های به نمایش درآمده سوق می دهند و بخش دیگری که با قرار دادن پارچه، روزنامه یا تاباندن نوری روی صفحه لپ تاپ مسیر دید از قاب تا عکس نهایی را طولانی کرده که این وقفه از محیط لپ تاپ به عکس و ورود و خروج از آن در تمرکز روی هر عکسی موثر است.

 

 

از آنجا که تصاویر به نمایش درآمده از درون لپ تاپ از وقوع لحظه ی خاصی خبر نمی دهد، زیرا که تماما لحظات آنی و معمولی ای است که عکاس آن را در گردشگری های خود به تصویر درآورده، لحظاتی که ما نیز اغلب در زندگی روزمره خود با آن ها در ارتباط بوده و ساده از کنارشان گذشته ایم، با وجود فضای داخلی داخل هر قاب روی عکس ها خیلی متمرکز نشده و عکس ها را یکی پس از دیگری می خوانیم. شاید در چند تصویر اول این ابهام و جود داشته باشد که این بار عکس ها از دل چه رسانه یا محیطی به نمایش درآمده اند، اما پس از عکس سوم یا چهارم هویت لپ تاپ آشکار شده و دیگر قفلی برای شکستن معنای تلویحی یا ضمنی هر عکس باقی نمی گذارد. از طرفی تعداد زیاد و همانندی عکسها اجازه ی دقت در هر عکس را به مخاطب نخواهد داد. اما در عکس های بخش دوم حس جابه جایی مکان یا سفر از مکان یا زمانی به زمان دیگر را بیشتر القا می کرد. لذا دور شدن از موقعیت اکنون، خوانش فضای لپ تاپ و بازدید از عکس به نمایش درآمده همه بر جذابیت بصری و سیال شدن در فضای عکس را افزایش می دهد.

به طور کل در هر سه مجموعه، تقابل تصویر، محل به نمایش درآمدن عکس که خود رسانه ای تصویری است و دوربین که در نهایت به جمع بندی رسانه و تصویر داخل آن می پردازد، به چشم می خورد. اگر چه در مجموعه دوم همنوایی تصاویر داخلی دوربین که در تاریخ عکاسی به رسمیت شناخته شده اند را با دوربین سومی که به ثبت آن ها می پردازد، می بینیم اما در این مجموعه بیشتر با تقابل مواجهیم، تقابل تصاویر با دوربین دیجیتالی که عکاس آن را لحظه های تجربه شده خود می خواند با دوربین آنالوگی که شناسنامه و هویت آن در تاریخ عکاسی جای هیچ شک و ابهامی باقی نمی گذارد گویا این بار شاهد مدرن شدن وسایل ارتباطی و تصویری روز هستیم و شاید همین مدرنیته از اقتدار تصاویر به نمایش درآمده می کاهد. دیگر تصویر به ثبت رسیده با دوربین دیجیتال همانند عکس زنبوردار ریچارد اودون ما را در مقابل خود میخکوب نمی کند، دیگر این عکس های لحظه ای که تجربه لحظه های آنی عکاس هستند مانند تصاویر یا عکس های میتیارد، استیگلیتز، گاوین و ریشتر ما را در بهت فرو نمی برند.

اینها شب خوانی ها و روزگردی هایی هستند که ما را نیز به همان شکل هدایت می کنند. این بار نیز دوربین نظاره گر است اما نظاره گر آنچه ما در سرگرمی ابزاری فراموشش کرده ایم، شاید بتوانیم این دو مجموعه آخر را تقابل دودوره تاریخی نام دهیم. تاریخی که اگر چه برای ثبت یک لحظه آن به دلیل سنگینی و دستی بودن ابزارش لحظه های زیادی را صرف می کرد، اما آن لحظه تجربه ی تپش- -های سینه و دلهره های وجودیمان بود. و تمرکزمان روی امر دیداری را افزایش می داد. اما به تدریج با پیشرفت ابزار و تکنولوژی، لحظه ها سردستی شدند. دیگر برای ثبت شان شوقی درونی وجود نداشت. اگرچه عناصر تصویری را افزایش داد. اگرچه نمایش ها را چندین برابر کرد اما از تمرکز کاست. این بار گویی پنهان یا آشکار سری به تکنولوژی جدید زده وبا نگاه خسته و بی حوصله عکاس همراه می شویم…

 

مجموعه اتاق قرمز

 

 

 

مجموعه تلویزیون

مجموعه لپ تاپ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *