بهترين بخش ياد ما بيرون از ماست

سهیلا شمس الهی

 

همه ي ما پاره هايي از وجودمان را در فضاهاي اطرافمان جا گذاشته ايم.فضاهايي كه هر قدر جلوي چشمانمان باشند، گاه از عمق زخم ها و سر خوشي هايي كه بر وجودمان وارد مي كنند كاسته نمي شود.فضاهايي كه براي ديگري ،همان بيگانه اي كه تنها نقطه ي مشتركش با  تو ،حضور در آن فضاهاست ،مكان هايي هستند براي عبور،براي فراغت و براي لحظه اي درنگ.چه بسا آن بيگانه بخش هايي از وجودش را در فضاهايي جا گذاشته كه براي تو صرفا مكاني است براي عبور يا فراغت يا درنگ.و ما آدميان معاصر در به اشتراك گذاري چنين تجربه هايي با ديگري چه ناتوانيم.حتي گاه با هماني كه آن فضا را برايمان متمايز ساخته است،و همين است كه آن فضا را برايمان خواستني تر مي كند.زيرا اين پاره اي از وجود توست كه در آنجا پنهان است.آنجا،همان جايي كه هر روزه به استقبال شايد هزاران تن  مي رود ،اما تنها تويي كه آن را بر ديدگانت  مي نشاني ،بدون آنكه از ديگري حتي توقع فهم اين تمايز را داشته باشي و به قول بارت:”زندگي سرشار از اين خرده اشارت هاي تنهايي است.ِ*”

سارا نعيم پور در مجموعه عكس”بهترين بخش ياد ما بيرون از ماست*” سعي در به تصوير كشيدن اين خرده اشارت هاي تنهايي دارد و شايد به همين دليل هوشمندانه رهگذران بيگانه را كنار مي گذارد و هرآنچه به ما ارائه مي دهد تنها خود و فضايي  است كه او را احاطه كرده .گويي زير بار اين فضا در حال فشرده شدن است.گويي همچنان منتظر وبي تاب است.منتظر تكرار دوباره ي هر آنچه آن فضا را برايش متمايز ساخته. او در جستجوي زمان از دست رفته است .عكاسي شايد بهترين زبان است براي به اشتراك گذاري اين خرده اشارت ها ي تنهايي . چرا كه بي دردسر هر آنچه را كه پيش رويمان است برايمان به تصوير مي كشد.سكوت مي كند تا حرف هاي ما از دل تصوير به گوش برسد و چه آسان مي توان حرف هاي عكاس را از ميان اين تصاوير شنيد.حرف هايي از تنهايي كه از پس فرم ها،  رنگ ها ،نورها و تصاوير صحنه پردازي شده ي اين مجموعه، همچنان بلند ترين صدا را دارند.صدايي كه گويي عناصر موجود در تصوير نيز براي رساتر شدنش با تمامي سكوت و سكونشان فرياد مي كشند.مانكن هاي بي سر در ويترين مغازه،بطري نوشيدني مغموم بر      پله هاي دانشكده هنر هاي زيبا، ساعتي ديواري كه با تمام پويايي  صبورانه برديوار جا خشك كرده، ميز هاي خالي كافه ها و صندلي هاي تنهاي ايستگاه اتوبوس ،همگي بر تنهايي انسان مدرن گواهند.كه خود عناصري اند از اين زندگي، با تمامي دغدغه ها و تنهايي هايش.     تنهايي هاي گاه خود خواسته اي كه براي پر كردنشان بايد به همين ميز ها و صندلي ها پناه برد.

هر آنچه در اين عكس ها مي بينيم ،آنقدر زيبا هست كه كه حواسمان را پرت كند و اين  اشارت ها را به گوشمان نرساند،اما حضور عكاس و تسلطش بر فضا چنان قدرتمند است كه بر اين زيبايي بصري چيره مي شود.چرا كه آن فضا ها بهترين بخش يادش هستند و اين است همان چيزي كه بايد دستگيرمان شود و مي شود، و به جز آن، اولين چيزي كه با ديدن     عكس ها به چشممان مي رسد ،احاطه ي شب است.با تمامي سكوت و سنگيني اش.ما اين مكان ها را همواره پر از انسان ديده ايم، پويا و پر تحرك.اما شب شايد تنها را گريزمان براي گريختن از اين همه ازدحام است.ازدحامي كه از بهترين بخش ياد ما بي خبر است وشايد لذت ساختن و يا ديدن چنين عكس هايي در همين است.همين كه انسان معاصر و تنها ،ناتوان از تقسيم رنج ها و خاطراتش،دمي هر آنچه را كه به آن مي انديشد ،بازنمايي كند.كه به قول پروست در برابر چيزها هماني شود كه در گذشته بوده و دوباره رنج بكشد…

  • اتاق روشن،تاليف رولان بارت،ترجمه ي نيلوفر معترف،نشر چشمه،ص 15
  •  عنوان مجموعه برگرفته از رمان در جستجوي زمان از دست رفته ،تاليف مارسل پروست است.

مطالب بیشتر درباره این پایان نامه را در اینجا ببینید.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *