پایان نامه عکاسی کارشناسی ارشد
عنوان پروژه نظری: خوانش اتاق روشن از نگرگاه هرمنوتیک مدرن، محمد حسن پور؛ استاد راهنمای پروژه نظری: دکتر علیرضا نوروزی طلب
پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران تیر 1389
چکیده:
خوانش عکس، به عنوان متنی دارای رمزگان بصریِ منحصر به فرد، در میان سایرِ متون هنریِ تصویری، همواره دغدغهی نشانه شناسان و نیز مفسران بوده است. تاویل گرِ امروزینِ عکس، چونان فردی رشد یافته در بستر هرمنوتیک جدید، که با تفسیرِ مخاطب محور و جایگاه آن در بین آراء مختلف تفسیری، آشنایی کامل دارد، پایهی تاویل خود را از عکس، حضور خویش در برابر آن، دانسته و بر اساس آن چه که در هرمنوتیک فلسفی، بدان زمینه، پیش فرض، و پیش فهمِ تاویل گرِ متن، خطاب می کنند، به واکاوی بنیان بصری عکس، می پردازد. در این بین، عکس های اختصاصی –و به خصوص خانوادگی- نقشی ویژه در شناخت و پیش بردِ چنین تفسیری ایفا می کنند. مبنای رسالهی حاضر، واکاویِ چگونگی تاثیر این عکس ها، در روندِ برخورد با عکس، به مثابه تاویلِ آن در نهانی ترین وجهی که مخاطب در برابر فهمِ عکس، بدان دچار است، خواهد بود. که این، خود بر اساس متنی که رولان بارت در آخرین کتاب خود، اتاق روشن، دربارهی تاویل خصوصی عکس های اختصاصی، نوشت، بنیان یافته است. این بین، تجزیه و تحلیل عنصر عاطفه و شهود، در کیفیت بافت متن تفسیری، بسیار اهمیت خواهد داشت. خوانش عکس های اختصاصیِ مخاطب، نیاز به حضور و واکاوی وجودِ او در لحظهی خوانش عکس -اکنونش- خواهد داشت. پس چنین تاویلی از عکس، پیوندی پیچیده و سترگ با آراء فیلسوفانِ هرمنوتیک مدرن، و به ویژه، نظریات فلسفیِ مارتین هایدگر، و هانس گئورگ گادامر خواهد یافت. دغدغهی رسالهی حاضر نیز، دستیابی به فهمی است در خوانش عکس، به مثابه متنی هرمنوتیکی، در راستای نظریات این دو فیلسوف شهیر، بر پایهی متن شفافِ اتاق روشن؛ برای رسیدن به بنیان نظریه ای جامع تر دربارهی تاویلِ عکس.
واژه های کلیدی: هرمـنوتیک مدرن، فهم، تاویل، تـفسیر، مارتین هایدگر، هانس گئورگ گادامر، عکس، عکاسی، رولان بارت، اتاق روشن.
عنوان پروژه عملی: نگاه، محمد حسن پور؛ استاد راهنمای پروژه عملی: فرهاد فخریان
پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران تیر 1389
گزارش کار عملی
نگاه
نگاه، معنا می سازد؛ معنا اما در نگاهانِ روزمره شدهی ما، انگار نوعی دیدبارگی و چشم چرانی را مدام تداعی می کند. با وجودِ رسمیتِ نوع پوششی که در بطنِ اجتماع وجود دارد، و نیز قوانینی که در راستای حفظ سلامت افراد در برابر سوء برخوردهای اخلاقی احتمالی ، در جامعه حاکم است، نوعی نگاه جنسیتیِ چشم چران، که هرگز نشانی از سلامت اخلاقی، دَرِش دیده نمی شود، در غالب ظواهر ارتباطات اجتماعی افراد دیده می شود، نگاهی که نشان دهندهی بسترهایی نامطلوب و نامناسب در سلامت روانی جامعه دارد، و گاه، چنان خود را تلخ و گزنده نشان می دهد (برخی عکس ها گواه این واقعیت اند)، که بینندهی خویش را به فکری فرو می برد که چرا چنین حـادثه ای در جامعه، دیده می شود؟ چه عواملی در کنار حفظِ آداب و پوششِ خاصی که در جامعهی ما وجود دارد، نگاهان مان را به نوعی دید بارگی و چشم چرانیِ ناخودآگاهِ هر روزه، سوق می دهد؟ و اصلاً تضادی عجیب که در پوشش افراد در سطح عمومیِ جامعه حاکم است، آیا خود آبشخوری برای چنین حوادثی نمی گردد؟
در این راستا، تلاش عکاس، بر آن است تا علاوه بر جلوه هایی آشکار در جامعه که به نوعی، نمود هایی واضح از دیدبارگیِ آدم ها را به صورتی صریح نشان می دهند، به بسترهای رؤیتِ چنین صحنه هایی نیز در حد توان، بپردازد. از آن جمله، نوع تبلیغات مصرفی برای پوشش افراد، جنس روابط آشفتهی زن و مرد، تاثیر چنین نگاهان نامناسب و به نوعی هرزه، در جریان زندگیِ روزمره و خصوصیِ انسان ها، و نمودِ بصری و روانیِ آن در سطح عمومیِ جامعه، و سرانجام، تنهایی و ناامیدی که ناشی از عدم ایجادِ رابطه ای صحیح و سالم بین مرد و زن بوده است، و معمولاً در زندگیِ آلودهی شهرنشینی امروزِ ما، به خوبی قابل مشاهده است – و در یک چشم کلی، کمبود عشق به زندگی، عشق به همدیگر، عشق به هستی و وجود – است که عکاس، سعی در ارایهی هرچه صریحِ آن ها، در پروژهی عملیِ رساله، داشته است. عکس ها، تماماً صحنه هایی واقعی و روزمره در بطن زندگی اجتماعیِ کنونیِ ما، در فاصلهی زمانی حدود دو سال اخیر می باشند، و هیچ کدام صحنه پردازی شده یا دستکاری شده نمی باشند؛ و تمامی، سطح عمومی تهران را نمایش می دهند.
حصول به نتیجهی مطلوب، علاوه بر ذوق، علاقه و تلاش عکاس در انداختن شات هایی مناسب در رابطه با محتوای پروژه، به فضای حاکم بر شرایطِ امروزینِ عکاسی در خیابان نیز بستگی داشت، که گرچه با مشقت ها، ترس ها، و مشکلات بسیار، سعی شد به هر حال عکاسی در راستای هدف پروژه به پیش رفته، عکس ها در مناسب ترین حالتی که عکاس مدنظرش است، انداخته شوند، باز اما مشکلات خاصی که برای عکاسان در عکاسی عمومی از سطح شهر حاکم است (که گاه حتی صدورِ مجوزهای لازم نیز از این امر نمی توانست جلوگیری کند؛ شرایط عمومی مردم – برای عکاسی مستند از جامعه – ، هرگز مناسب نبوده و بسیار به این امر مشکوک اند، و علاوه بر آن …)، گاه از رسیدن به محتوای نابی که عکاس، در کارِ خویش مدّ نظرش بود، جلوگیری به عمل آورد که امید است این موارد، تاثیری بسیار ناچیز بر روند ارایهی مطلوب مفاهیم در عکس ها، گذاشته باشند.