پنجره

پایان نامه عکاسی کارشناسی ارشد
عنوان پروژه ی نظری: نقش عکاسی در هنرهای جدید ایران، فرشته دیانت؛ استاد راهنمای نظری: دکتر محمد ستاری، استاد مشاور: مهران مهاجر
پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران، بهمن‌ماه 1388

چکیده:

روشن است که به وجودآمدن و پیشرفت هر هنری رابطه‌ی تنگاتنگی با سایر هنرها دارد؛ هم‌چنان که با وجود استقلال نسبیِ عرصه‌های عکاسی و هنرِجدید بین این دو مناسبات پیچیده‌ای وجود دارد که سبب گسترش هم‌زمان کاربرد آن‌ها شده است. هنرِجدیدِ ایران نیز از این امر مستثنی نیست.  

به همین دلیل در ابتدا به تأثیرات متقابل عکاسی و هنر پرداخته شده و به‌تدریج با آغاز تاریخ هنر‌جدید ایران اهمیت کارکرد عکاسی در آثار هنری برجسته ایرانی بررسی شده است.

متأسفانه با وجود اهمیت فراوان این مقوله‌ی هنری(هنر جدید)، تاکنون در ایران منابع چاپی و غیر چاپیِ مفیدی که به تحلیل و نقش عکاسی در این‌گونه آثار بپردازد، منتشر نشده است؛ به‌ناچار دو نمایشگاه هنرِمفهومی و هنرِجدید برگزارشده در موزه‌ی هنرهای معاصر تهران را به عنوان پایه‌ی اصلی جامعه‌ی آماری خود در این زمینه قرار داده‌ام.

با توجه به نقش گسترده‌ی عکاسی در شاخه‌های هنر‌جدید و عدم بررسی در ایران، در این پایان‌نامه سعی بر آن است تا آثار قابل طرح، به‌خصوص در حیطه‌ی هنرِمفهومی، ویدئو-اینستالیشن و هنرِأرضی در سالیان اخیر مورد بررسی‌ قرار گرفته و به کاربرد گسترده‌ی عکاسی در شکل نمایشی و بیان مفهومی اثر پرداخته شود.

با توجه به گسترش شاخه‌های هنر جدید در آن سوی مرزها و علاقه و پیگیری این حوزه توسط هنرمند ایرانی و همچنین کاربرد گسترده‌ی عکاسی در این زمینه، بررسی »نقش عکاسی در هنر جدید ایران» خالی از فایده نیست.

واژگان کلیدی: هنر جدید ایران، هنر مفهومی، ویدئو، اینستالیشن، هنر أرضی

 

عنوان پروژه ی عملی: پنجره، فرشته دیانت؛ استاد راهنمای عملی: فرهاد فخریان
پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران، بهمن‌ماه 1388
گزارش کار عملی

جهانی وجود دارد که من در آن زندگی می‌کنم، آن‌را می‌شناسم، یا می‌کوشم بشناسم. چیزهای این جهان را از راه قرار‌دادن چیزهایی در موقعیت زمانی و مکانی خاصّ، و از راه حضورشان در نسبت‌های علت و معلولی می‌شناسم. اما از کجا بدانم که درست شناخته‌ام؟ آخر خود این دنیایی که بر من آشکار می‌شود (‌جهان پدیدارها) راه شناختش را بر من تحمیل می‌کند. از کجا اطمینان یابم که این دنیا به‌گونه‌ای دیگر وجود ندارد؟ و چرا نپذیرم که راه شناخت من درست‌ترین و حتی یگانه راه است؟ دنیا را آن‌سان که در خود هست نمی‌توانم بشناسم، چون در این جهت راهی پیش پای من نمی‌گذارد.

   کانت                                                                                                             

در معماری امروز، پنجره یگانه راه خروجی به دنیای خارج از چهار دیواری‌های بسته است. خروجی‌ای که با پوشاندنش تنها شانس دیدن منظره‌ی بیرون را از خود می‌گیریم. البته این منظره متناسب با زندگی مدرن و شهری امروزی است. دیدن تیرآهن‌ها و آسمان‌خراش‌های سر به فلک کشیده به جای درختان؛ و جاده‌های آسفالت به‌جای پهنه‌ی آبی آسمان.

این مجموعه از اردیبهشت سال 86 و با عکس‌های سیاه و سفید شروع شد. خصوصاً منازلی که پنجره‌های آن‌، رو به دیوار سیمانی که تا ابدیت سیاه است، گشوده می‌شدند. و آرامشی که در ترکیب‌بندی و رنگ فضای درونی منازل به‌چشم می‌خورد به‌ناگاه با کنار کشیدن پرده و نمودار شدن فضای بیرون، به‌هم می‌آمیخت. اما کم‌کم رنگ دکوراسیون داخلی منازل مرا به عکاسی رنگی رهنمون کرد. زیرا به این وسیله شباهت فضاهای داخلی در به‌کارگیری رنگ و تضاد رنگ فضای داخلی با بیرون آشکارتر می‌شد.

سه تصویر کنار هم، به دنبال کردن فضا از داخل به خارج کمک می‌کند. در بیشتر خانه‌ها به‌دلیل عدم چشم‌انداز دلخواه، مشرف، آلودگی صوتی و غیره در بیشتر ایام، پنجره‌ها بسته و پرده‌ها کشیده است. گویی با درون خانه‌هامان اُخت پیدا کرده و فضای بیرون را از یاد برده‌ایم. مستوره‌ای از طبیعت ساختگی را غنیمت دانسته و به آن خو کرده‌ایم.

در بیشتر عکس‌های اول، اتاق‌ها با پرده و به صورت کاملاً پوشیده، عکاسی شده و بیننده فقط با فضای داخلی در ارتباط است‌؛ آن‌چه بیش از همه جلب توجه می‌کند، وسایل، چیدمان و رنگ دکوراسیون است. در تصویر دوم با کنار رفتن پرده و نمودار شدن منظره‌ی بیرونی، چشم به مقایسه‌ی فضای داخلی و بیرونی پرداخته و به دنبال اشتراکاتی برای این دو می‌گردد. تصاویر دوم به دلیل نمایش فضای درونی و بیرونی، در تمامی مجموعه، پیوند تصویر اول و سوم هستند. در تصویر سوم فقط نمای بیرون به‌چشم می‌خورد. و بیننده از فضای بسته‌ی داخلی به بیرون رهنمون می‌شود.

اگرچه بیشتر عکس‌های این مجموعه از یک طبقه اجتماعی عکاسی شده اند، با این‌حال امکان مقایسه‌ی فضای معماری داخلی، نوع استفاده از وسایل، تفاوت در محل سکونت، رفاه اجتماعی و منظره‌ی شهری را برای بیینده امکان پذیر می سازند. 

اما آن‌چه بیش از همه برایم جذاب شد و مرا به ادامه‌ی مجموعه ترغیب کرد، عدم هماهنگی فضای داخل و خارج، شباهت چیدمان داخلی و وسایل یکسان بود. به گونه‌ای که بیننده فقط با دیدن عکس های داخل منازل نمی‌تواند از سطح اجتماعی افراد آن خانواده آگاهی یابد.

از طرف دیگر وسایل داخلی از جمله گل مصنوعی یا گیاهان مخصوص آپارتمانی و مبل‌های غول‌پیکر هماهنگی با مصرف‌گرایی و زندگی مدرن و شهری را به نمایش می‌گذارند. شیفتگی و همسو شدن با زندگی مدرن، آلودگی، صدای اتومبیل و چشم‌انداز شهری را جایگزین سکوت و مناظر بکر روستایی کرده است.

بزرگ‌راه‌ها و برج‌ها از یادمان برده‌اند که روحمان در دشت به دنیا آمده، روی علفزارهای سبز نمدار می‌خوابیده و با پروانه ها همبازی بوده است. از یاد برده‌ایم که روزی به‌جای شنیدن صدای گوش‌خراش اتومبیل‌ها، صدای پیچیدن نسیم میان علفزارها از خواب بیدارمان می‌کرده است.

دیوارهای سیمانی از یادمان برده‌اند که پیچک‌ها و تاک‌های جلوی پنجره ورود نور را به اتاقمان همراهی می‌کردند.

روحمان به جسم‌مان چسبیده، میلی برای زیستن ندارد، دیگر خود را در دشت رها نمی‌کند زیرا که میان تیرآهن‌های برافراشته گم می شود. رنگ را از یاد برده‌ایم، خاکستری، رنگ ذهن و وجودمان گشته است.

روءیای زندگی مدرن ما را از خود جدا ساخته. در درون خانه‌هامان مانند مناظر بیرونی آن تفاوت آشکاری دیده نمی‌شود، و رویکرد به مصرف‌گرایی و شبیه‌سازی کاملاً بارز است. در برخی منازل، فضای بیرون با وسایل درون خانه هماهنگی کامل دارد.

از یاد برده‌ایم که طبیعت نیاز روحی‌مان برای ادامه‌ی زندگیست. فراموش کرده‌ایم در آسمان به‌جای ابرها خط سفید هواپیما را می‌بینیم. و این‌که به‌جای رقص شاخ و برگ‌ درختان، تیرآهن‌های برج‌های خیالی‌مان جایگزین گشته‌اند. سال‌هاست پنجره‌های رفلکس آسمان خراش‌ها فضای تیره و تار آسمان بدون ابر را برای‌مان نمایش می‌دهند. خط افق را گم کرده‌ایم. از یاد برده‌ایم که ستاره‌ها در آسمان زندگی می‌کنند و خورشید طلوع هم می‌کند. به گفته قیصر امین پور:

یک کلبه‌ی خراب و کمی پنجره

یک ذره آفتاب و کمی پنجره

ای کاش جای این همه دیوار و سنگ

آینه بود و آب و کمی پنجره

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *